بیشتر از یک هفته است که به خانه جدیدیمان آمده ایم. خانه قشنگ و کوچکمان. اولین اسباب کشی زندگیمان را داشتیم. آشپزخانه و اتاق ها را کم کم چیدیم. اتاق خواب هنوز آماده نیست. ما تشک می اندازیم و روی زمین می خوابیم. در هال یا در اتاق کار. مهدی توری در و پنجره ها را نصب کرد. تلویزون را نصب کرد. گاز و یخچ, ...ادامه مطلب
دیروز، شنبه، سوم مهر ماه 1395 و در حقیقت روز اول مدارس بود. من هم کلاس داشتم. 12 شاگرد در یک کلاس زبان دبیرستان که سطح زبان همه شان بالاست و خوب بحث و صحبت می کنند. کلاس خوب و شادی داشتیم و طبق معمول در همان جلسه اول ارتباط خوبی با بچه ها گرفتم. به خانه که آمدم خیلی خسته بودم و بعد از خواب کوتاهی مهدی آمد و با هم کتلت درست کردیم. در ذهن من این است که باید برای شوهرم شام و ناهار درست کنم و خوب خانه داری کنم تا از من راضی باشد و زندگی ام پابرجا بماند. همین باعث ایجاد اضطراب در من می شد. از طرفی کار مقاله نویسی برای سایت و پیاده سازی دوره ها و کارگاه فیلمنامه نویس,اول مهر به میلادی,اول مهر,اول مهر روز بازگشایی مدارس,اول مهرجان لفيجو,اول مهر و بازگشایی مدارس,اول مهر اس ام اس,اول مهر شعر,اول مهر بازگشایی مدارس,اول مهر ماه,اول مهر ماه مدرسه ...ادامه مطلب
به آرزویم رسیده ام. دعایی که سالها می کرده ام مستجاب شده است. ازدواج کرده ام. با مردی مهربان و دلسوز. همانطور که می خواستم مومن ولی غیر متعصب. همکاریم. فردا دو ماه می شود که عروسی کرده ایم و با هم در یک خانه هفتاد متری قشنگ زندگی می کنیم. مهدی هم مثل خودم اهل صبح زود بیدار شدن نیست. حدود ساعت نه بیدار می شود و سر کار می رود. عصرها هم از ساعت 5 تا 8 متغیر به خانه بر می گردد. کم پیش امده که من شام درست و حسابی اماده کنم تا مهدی بیاید و نوش جان کند. بیشتر وقت ها مهدی در آشپزی کمکم می کند. فوت و فن آشپزی را خوب می داند. دستپخت من هم خوب است و هر غذایی درست می کنم عالی می , ...ادامه مطلب