پله پله تا ملاقات خدا

متن مرتبط با «و اذا عزمت فتوكل على الله» در سایت پله پله تا ملاقات خدا نوشته شده است

من المومنین رجال صدقوا ما عهدوا الله علیه ...

  • و منهم من ینتظر ...من خیلی همسرم را دوست دارم. خیلی زندگی زیبایی با او دارم. نه اینکه مثل بعضی ها به خاطر مسائل مادی و زندگی مستقل داشتن به او نیاز داشته باشم. که الحمدلله زندگی کرده ام و بلدم زندگی مستقل را... اما به خاطر اینکه زندگی با او برای من بهشت است.همه اینها را گفتم برای اینکه بگویم نمی خواهم او را از دست بدهم. اما این روزها ... این روزها فکر می کنم به شهادت. به اینکه نکند با اینکه نمی گذارم به جنگ برود، و رشد کند. از بس دوستش دارم دست و پایش را بسته ام.خدایا! طاقت دوری اش را ندارم. اگر قرار است ببری هردومان را با هم ببر.خدایا...محرم که می شود آدم دلش از دنیا می برد. کاش همیشه حالمان حسینی باشد.حسین که ما را به حیات طیبه زنده کرده است.خدایا...نوشته شده توسط رها  | لینک ثابت | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چند روز خوب ...

  • الحمدلله یک سال و ده روز از عقدمان گذشته.  بابا چند شب پیش به ایران آمد. من . مهدی به فرودگاه رفتیم و با بابا به خانه پدری آمدیم. دوباره همین تعدادمان که هستیمْ‌با خانواده خواهرم دور هم جمعیم شب و روز و خیلی حال خوبی است.روزها مهدی از اینجا سر کار می رود و من در خانه پدری تنها می مانم. آرامش عجیبی د, ...ادامه مطلب

  • حواسش به من هست ...

  • بیشتر از یک هفته است که به خانه جدیدیمان آمده ایم. خانه قشنگ و کوچکمان.  اولین اسباب کشی زندگیمان را داشتیم. آشپزخانه و اتاق ها را کم کم چیدیم.  اتاق خواب هنوز آماده نیست. ما تشک می اندازیم و روی زمین می خوابیم. در هال یا در اتاق کار. مهدی توری در و پنجره ها را نصب کرد. تلویزون را نصب کرد. گاز و یخچ, ...ادامه مطلب

  • اول مهر...

  • دیروز، شنبه، سوم مهر ماه 1395 و در حقیقت روز اول مدارس بود.  من هم کلاس داشتم. 12 شاگرد در یک کلاس زبان دبیرستان که سطح زبان همه شان بالاست و خوب بحث و صحبت می کنند. کلاس خوب و شادی داشتیم و طبق معمول در همان جلسه اول ارتباط خوبی با بچه ها گرفتم.  به خانه که آمدم خیلی خسته بودم و بعد از خواب کوتاهی مهدی آمد و با هم کتلت درست کردیم. در ذهن من این است که باید برای شوهرم شام و ناهار درست کنم و خوب خانه داری کنم تا از من راضی باشد و زندگی ام پابرجا بماند. همین باعث ایجاد اضطراب در من می شد.  از طرفی کار مقاله نویسی برای سایت و پیاده سازی دوره ها و کارگاه فیلمنامه نویس,اول مهر به میلادی,اول مهر,اول مهر روز بازگشایی مدارس,اول مهرجان لفيجو,اول مهر و بازگشایی مدارس,اول مهر اس ام اس,اول مهر شعر,اول مهر بازگشایی مدارس,اول مهر ماه,اول مهر ماه مدرسه ...ادامه مطلب

  • بازم بارون ...

  • دیشب اولین برف سال 1394 بارید. وقتی من و خودش در امامزاده صالح به هم پیوستیم و از آنجا به کافه ای رفتیم و به صحبت نشستیم.  با اینکه هفته پیش، خودم از او درخواست ازدواج کردم، اما بعد از دیدنش پشیمان شدم. بیشترین چیزی که آزارم می داد اختلاف طبقاتی یا اختلاف کلاس بود. برایش سخت شد. اما تمام تلاشش را کرد تا قانعم کند. گفت ما خیای وقت است که همدیگر را می شناسیم و به هم اعتماد داریم. گفت می خواهد من مادر بچه هایش باشم. گفت به زنان دیگر برای تربیت فزرزندانش اعتماد ندارد. آنقدر گفت و گفت و گفت و آنقدر با دلم راه امد که راضی شدم. برای اولین بار در عمرم احساس کردم یک نفر ,بازم بارون زده نم نم,بازم بارون زده نم نم دانلود,بازم بارون فلاحی,بازم بارون زده نم نم مازیار,بازم بارون مازيار فلاحي,بازم بارون متن,بازم بارون مازیارفلاحی,بازم بارون فلاحی متن,بازم بارون زده نم نم متن,بازم بارون میاد نم نم ...ادامه مطلب

  • فاذا عزمت فتوکل علی الله...

  • احساس می کنم این روزها که حرف از عقد و عروسی و زندگی آینده داریم با مهدی، باید یک چیزهایی بنویسم که برایم بماند. اما نمی دانم لازم است چه چیزهایی بنویسم! ازدواج همیشه برای آدم ها با شک و تردید همراه است. نمی دانم. شاید هم اینطور نیست.  بعضی ها بعد از سال ها زندگی، برمی گردند به عقب و گلایه می کنند از اینکه تحت شرایط خاصی مجبور به ازدواج شدند. یا انتخابشان اشتباه بوده، یا دخالت های بی جای خانواده ها باعث شده روابط عاشقانه شان خراب شود. یا دیگر نمی دانم چه. من دارم فکر می کنم به انتخابم. اینکه همین الان چه چیزهایی من را در مورد انتخابم مردد می کند؟  اینکه پیش,فاذا عزمت فتوکل علی الله,فاذا عزمت فتوكل علي الله,فإذا عزمت فتوكل على الله تفسير,فإذا عزمت فتوكل على الله الشعراوي,إذا عزمت فتوكل علي الله,اذا عزمت فتوكل على الله سورة,معنى فإذا عزمت فتوكل على الله,تفسير اية فإذا عزمت فتوكل على الله,و اذا عزمت فتوكل على الله,وشاورهم في الأمر فإذا عزمت فتوكل على الله ...ادامه مطلب

  • به آرزویم رسیده ام

  • به آرزویم رسیده ام. دعایی که سالها می کرده ام مستجاب شده است. ازدواج کرده ام. با مردی مهربان و دلسوز. همانطور که می خواستم مومن ولی غیر متعصب. همکاریم. فردا دو ماه می شود که عروسی کرده ایم و با هم در یک خانه هفتاد متری قشنگ زندگی می کنیم. مهدی هم مثل خودم اهل صبح زود بیدار شدن نیست. حدود ساعت نه بیدار می شود و سر کار می رود. عصرها هم از ساعت 5 تا 8 متغیر به خانه بر می گردد. کم پیش امده که من شام درست و حسابی اماده کنم تا مهدی بیاید و نوش جان کند. بیشتر وقت ها مهدی در آشپزی کمکم می کند. فوت و فن آشپزی را خوب می داند. دستپخت من هم خوب است و هر غذایی درست می کنم عالی می , ...ادامه مطلب

  • طعم خوش آرامش

  • فردا می شود پنج ماه که من و مهدی با هم در خانه مشترکمان زندگی می کنیم. الحمدلله زندگی مان سراسر آرامش است. الحمدلله مزاحمت نداریم. روزی مان می رسد و اگر من کمتر سر درآمد و کار غر بزنم دیگر هیچ مشکلی نداریم. مهدی یار من است. بی اینکه از من هیچ توقعی داشته باشد در کنارم زندگی می کند. آشپزی می کند. ةرف می شوید. خانه مان را با هم تمیز می کنیم. من هم سعی می کنم پسرم گرسنه نماند. سعی می کنم حتما غذایی در خانه داشته باشیم. ولی مهدی توقع غذایی ندارد. اوایل خیلی گیج و عصبی بودم. کاری نداشتم بکنم. از صبح که بیدار می شدم منتظر بودم تا مهدی بیاید و زندگی ام را شروع کنم. خیلی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها