طعم خوش آرامش

ساخت وبلاگ
فردا می شود پنج ماه که من و مهدی با هم در خانه مشترکمان زندگی می کنیم.

الحمدلله زندگی مان سراسر آرامش است. الحمدلله مزاحمت نداریم. روزی مان می رسد و اگر من کمتر سر درآمد و کار غر بزنم دیگر هیچ مشکلی نداریم.

مهدی یار من است. بی اینکه از من هیچ توقعی داشته باشد در کنارم زندگی می کند. آشپزی می کند. ةرف می شوید. خانه مان را با هم تمیز می کنیم. من هم سعی می کنم پسرم گرسنه نماند. سعی می کنم حتما غذایی در خانه داشته باشیم. ولی مهدی توقع غذایی ندارد.

اوایل خیلی گیج و عصبی بودم. کاری نداشتم بکنم. از صبح که بیدار می شدم منتظر بودم تا مهدی بیاید و زندگی ام را شروع کنم. خیلی هم نگران مادر و خواهرم بودم و دائم این راه طولانی را می رفتم تا به آنها سر بزنم. 

برای اینکه سرم را گرم کنم استخر می رفتم. بعضی شب ها با مهدی می رفتیم قدم می زدیم. 

در راه قدم زدن در محله مان دو باشگاه ورزشی پیدا کردیم و حالا من بعضی روزها به باشگاه می روم. 

آخر هفته ها می رویم کوه. آرام با هم بالا می رویم و در رستورانی می نشینیم و چیزی می خوریم و آرام بر می گردیم.بعضی روزها که حوصله ام سر می رود می روم دنبال مهدی و با هم بخه خانه بر می گردیم.

زندگی با مهدی ارامش دارد. الحمدلله.

یک کار هم پیدا کرده ام. هفته ای یا دو هفته ای یک مقاله انگلیسی زبان می نویسم برای یک وبسایت که کارش تبلیغ دین برای تازه مسلمان هاست. حس خوبی دارم.

امروز یک تصمیم گرفته ام. می خواهم در خانه خودم یک تله فیلم بسازم. دارم می روم که سنگ بنایش را از صفر بگذارم. 

از حساب بودجه تا نگارش فیلمنامه.

استخاره گرفتم. سوره قصص ... (فلما قضی موسی الاجل و سار باهله انس من جانب الطور الیمن نارا...پایین صفحه هم: و نشد عضدک باخیک ...

پشتم را به همسرم گرم کرده است.

توکل بر خدا

 

پله پله تا ملاقات خدا...
ما را در سایت پله پله تا ملاقات خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : stepso بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 16:40