فاذا عزمت فتوکل علی الله...

ساخت وبلاگ
احساس می کنم این روزها که حرف از عقد و عروسی و زندگی آینده داریم با مهدی، باید یک چیزهایی بنویسم که برایم بماند. اما نمی دانم لازم است چه چیزهایی بنویسم!

ازدواج همیشه برای آدم ها با شک و تردید همراه است. نمی دانم. شاید هم اینطور نیست. 

بعضی ها بعد از سال ها زندگی، برمی گردند به عقب و گلایه می کنند از اینکه تحت شرایط خاصی مجبور به ازدواج شدند. یا انتخابشان اشتباه بوده، یا دخالت های بی جای خانواده ها باعث شده روابط عاشقانه شان خراب شود. یا دیگر نمی دانم چه.

من دارم فکر می کنم به انتخابم. اینکه همین الان چه چیزهایی من را در مورد انتخابم مردد می کند؟ 

اینکه پیشنهاد ازدواج از جانب من مطرح شده و شاید بعد ها همین را چوب کنند و بزنند توی سرم. 

اینکه مهدی بی پول و بیکار و بی خانه است.

اینکه شاید از بعضی جهات کفویت نداشته باشیم.

و دیگر نمی دانم چه؟

اما بیشتر که فکر می کنم می بینم همه این تردیدها به خاطر ترس از حرف مردم است. اینکه یک چیزهایی پارادایم هایی است که در ذهن ما شکل گرفته و خلاف عرف است و از جانب خدا مورد قبول نیست. 

مثلا تجملات زندگی. جهیزیه سنگین. اینکه عروس و داماد از همان اول زندگی باید همه چیز داشته باشند. چشم و هم چشمی ها. 

اما من همیشه در رویایم تصورم از یک زندگی عاشقانه یک خانه کوچک و گرم بود با کلی شور و عشق زندگی. زن و مردی که عاشقانه هم را می خواهند و می خواهند از تمام لحظات کوتاه عمرشان برای با هم بودن استفاده کنند. 

مهم نیست یک ویترین بزرگ داشته باشند بر اساس مد روز و بعد مجبور شوند آنرا با ظروف گران قیمت به درد نخور پر کنند. 

مهم نیست یک یخچال ساید داشته یاشند که از عهده پر کردنش بر نیایند. 

مهم نیست بهترین تلویزیون را داشته باشند که وقت با هم بودنشان صرف تماشای تلویزیون شود.

لندن که بودم از ازدواج های ساده آنجا لذت می بردم و دوست داشتم خودم هم بتوانم آنجا زندگی کنم تا اسیر چشم و هم چشمی های ایرانی ها نشوم. 

خرید این همه لوازم آشپزخانه که سالی یک بار هم استفاده نمی شود چه ضرورتی دارد. 

در عوض هر خانه ی عاشقانه ای باید حتما یک سماور مدل سماورهای قدیمی داشته باشد. 

خانه باید با مبلمان و میز و صندلی پر نشده باشد تا سفره خورش بزرگ باشد و همیشه پر از مهمان باشد.

خانه باید زمستان ها کرسی داشته باشد. 

باید اتاق های خانه کم باشد تا زن و مرد وقتی بحثشان می شود جا برای از هم دور شدن و قهر کردن نداشته باشند.

خانه باید باغچه داشته باشد. 

خانه باید دو نفری با هم و کم کم ساخته شود. نه اینکه از اول همه چیز توی خانه باشد. 

خانم خانه باید چیزهایی را در جهیزیه نداشته باشد تا بعدا با هم بروند و بگردند و کم کم هر هفته چیزی جدید بخرند. 

مهدی رانندگی نمی کند. ذهنش برای رانندگی در شهر ساخته نشده. در عوض پایه ی پیاده روی است و قول داده همیشه کوله پشتی من را هم حمل کند.

من بر اساس تکلیفم به ازدواج، مهدی را انتخاب کردم و بقیه ماجرا توکل بر خدا. که هر چه خدا خواست همان می شود.

و شاورهم فی الامر، فاذا عزمت فتوکل علی الله ...

خدایا کمکمان کن .

الحمدلله

پله پله تا ملاقات خدا...
ما را در سایت پله پله تا ملاقات خدا دنبال می کنید

برچسب : فاذا عزمت فتوکل علی الله,فاذا عزمت فتوكل علي الله,فإذا عزمت فتوكل على الله تفسير,فإذا عزمت فتوكل على الله الشعراوي,إذا عزمت فتوكل علي الله,اذا عزمت فتوكل على الله سورة,معنى فإذا عزمت فتوكل على الله,تفسير اية فإذا عزمت فتوكل على الله,و اذا عزمت فتوكل على الله,وشاورهم في الأمر فإذا عزمت فتوكل على الله, نویسنده : stepso بازدید : 239 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 16:40